Monday, January 26, 2009

باران

باران آمده بود...
در یخچال را باز کردم و از پاکت کاغذی قرمز رنگ یک نخ بهمن کوچک برداشتم و به بهانه خریدن خیارشور، از خانه بیرون رفتم.
...
یادم باشد اگر سواره بودم و باران آمده بود آرامتر برانم...

2 comments:

  1. کافه جالبیه
    بیشتر بنویس

    ReplyDelete
  2. به به!! آقا خيلي خوش اومدي.فکر نکنم براي قدم زدن زير بارون و سيگار کشيدن بهونه اي لازم باشه! ضمنا به عنوان اولين پيشنهاد در جهت وبلاگت بايد بگم که بهتره لينکهات و لينکهايي که تو متنت مينويسي رو کاري که تو يه صفحه جديد بازشه.

    ReplyDelete