Sunday, January 31, 2010

...وایسا رفیق

امروز
صبحانه نخوردم
شعری نگفتم
و چای که همین‌جور دم می‌کشد روی اجاق
بوی مرداب می‌گیرد
بندگی روزهای سرد می‌کنم
پنجره آزارم می‌دهد
و باز منتظرت می‌ایستم...
.............................الف - میم. متهم ردیف سوم

Tuesday, January 26, 2010

سیلویا و زمستان هشتادوچهار

هوا چنان سرد است
که سرما را حس نمی کنم
و زخم چنان گرم است
که درد را
کنارت می نشینم
دستم را گرم می کنم
وخاکستر می ریزم
بر زخمم
...................عمران صلاحی
......................... از مجموعه شعر در یک زمستان

Saturday, January 2, 2010

...به ابراهیم وهمه برادرانم در تهران، اوین، بند

...
دعای باران
بر باغ ما ببار!
...
بر باغ ما که خنده خاکستر است و خون
باغ درخت مردان،
................این باغ باژگون.
...
ما در میان زخم و شب و شعله زیستیم
در تور تشنگی و تباهی
با نظم واژه های پریشان گریستیم.
..
در عصر زمهریری ظلمت،
عصری که شاخ نسترن، آنجا،
گر بی اجازه بشکفد، طرح توطئه ست
عصر دروغهای مقدس
عصری که مرغ صاعقه را نیز
داروغه و دروغ درایان
.......................می خواهند
در قاب و در قفس.
...
بر باغ ما ببار!
بر داغ ما ببار!
...
..............
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی .از دفتر .خطی ز دلتنگی
....