Friday, October 23, 2009

تولدت مبارک

آنقدر سرگرم کار شده ام که عزیزترینها را هم فراموش می کنم...
ناراحت کننده است وقتی فراموشت می شود سالروز تولد عزیزی...
این که این بار هم یادت رفت... این بار هم دیر شد...
و چه غم انگیزتر که او هم از دیر فهمیدن، دیر شروع کردن و دیر شدن همه چیز نوشته باشد...
آن روزی که همه زندگیم در کسری از ثانیه مرور شد، تصمیم گرفتم که دیگر دیرم نشود... دیر نرسم...
انتخاب کردم و مگرنه هر انتخاب یک قربانی کردن است؟
پس برمی گردم به همه روزها... آدمها...و لحظاتی که دوستشان دارم. اما وقتی که دیر نباشد... برای همه چیزهایی که می خواهمشان...
برمی گردم...

1 comment:

  1. به به !!!
    آقا گلی به جمالت! فکر نمی کردم که دیگه به روز بشی! کلی خوشحال شدیم از دیدن پست جدید خصوصا که کمی تا قسمتی مربوط به من بود. آقا غصه نخور. یه عمری دنبال عشق و حال و بی خیالی بودیم حالا می تونیم یه ذره جدی نگاه کنیم به زندگی. البته فقط یه ذره ها!!! نه زیاد!! به هر حال برای من هم پیش میاد که یادم بره زیاد ناراحت نکن خودت رو. تنها کسایی که رو بدون نگاه به تقویم یادمه، متولدین مهرن. چون خودمم مهریم!!!

    ReplyDelete