Monday, February 2, 2009

Best view: 1024x768

پیش از نشر:
در وبلاگی جمله ای دیدم به این مضمون: بزرگترین لطف به یک نویسنده وبلاگ آنست که نوشته اش به دقت خوانده شود...
...
...
کدهای html پست قبلی را که به صورت فایلهای gif ساخته بودم که بلاگر نشانشان دهد و به جایشان نقطه سیاه نگذارد از نو ساختم و سعی کردم بزرگتر باشند و واضحتر دیده شوند. امید که اینگونه باشد.
ازحرف زدن با آدمها می ترسم از بس که وقتی حرفی می زنم برداشت شنونده ام با چیزی که می خواستم بگویم زمین تا آسمان فرق می کند. اشکال کار یا از من است که حرف زدن بلد نیستم یا از نارس بودن زبان در انتقال همه حس و حال در من... این یکی از آن دلایلی است که مرا به اینجا کشانده است.همیشه دور و برم پر بوده است از دوست و رفیق و همه را انگار همین جوری یکی یکی پر داده ام از بس که اشتباهی درمی آید حاصل هر تلاشی برای پیشبرد رابطه با آدمها و تنهایی در این مدت آنقدر سخت بود که حالا نشسته ام گوشه این اتاق تاریک و بهتر است اینجا بنویسم برای خودم و گاه کسانی که نمی شناسمشان و نمی شناسندم...
.
پی نوشت1: در صفحه نظرات نوشته ای از کورش نوشتم : "کورش جان یک سوال ؟ اگر بخواهم کلماتی که لینک می دهم در صفحه جدیدی باز بشوند باید چه کار کرد؟" چیزی که من پرسیده بودم اصلن ربطی به نوشته کورش نداشت. این حالت بارها برای خودم پیش آمده که با آب و تاب داشتم مثلن از سیاست یا سینما یا فوتبال با کسی حرف می زدم و طرف مقابلم درجواب حرفهای من گفته: "آره... هوا هم ممکنه بارونی بشه ها..." پس در ادامه جمله ام برای کورش نوشتم: "... و دیگر اینکه آیا بهتر نیست اگر آدم بخواد در باکس کامنتها درباره چیزی بنویسه که ربطی به مطلبی که نوشته شده نداره ( مثل سوالی که پرسیدم) به نظرت ایرادی داره یا بهتره که برای حرفها و سوالات غیرمربوط به پست نوشته شده ایمیل زد؟" برای من کامنت گذاشتن در وبلاگ و آنجا چیزی را پرسیدن به مراتب راحت تر از ایمیل زدن است ولی می خواستم نظر شخصی او را در این مورد بدانم... چون به نظرم آمد قانون این وبلاگشهر باید جور دیگری باشد. درباره سوال بی ربط اول، کورش به حوصله با ایمیلی جواب داد که شرح آن را در پست قبلی آوردم و درباره سوال دوم نوشت: "درباره نوشتن کامنت در زیر پستها: قاعده نداره به هیچ وجه. بعضی ها بدشون میاد بعضی ها خوشحال هم میشوند. تا حدی میشه گفت اگر حس کنند طرف داره برای خودش تبلیغ میکنه کمی تا... ممکنه خوششون نیاد. توی کامنت گذاشتن روتو سفت کن. اینجا هفتاد و دو ملته." من نظر شخصی او را می خواستم و او با یک جواب کلی از فلسفه کامنت گذاشتن گفته بود. برای همین در نوشته قبلی در پی نوشت اول نوشتم: " وقتی از کسی نظرش را...."
...
صبح شد...
.
پی نوشت پی نوشت: الان ایمیل جدیدت را دیدم که نوشته بودی: "میم جان ، اگر مقصود از سئوال شما کامنت در وبلاگ من هست. من مشکلی ندارم. برای من اهیتی ندارد. به وبلاگت هم سر زدم و یک کامنت گذاشتم. ظاهرن بدجوری حالت گرفته بوده است. درست میشود. کاری باشد در خدمتم."
...

1 comment:

  1. حالا مثلا فکر ميکني اينجا حرفات رو ميفهمن!!! ولي خداييش حس بديه به نظر من.بدترين خوابهايي که من ميبينم اونايي که معلوم چطوري يه جايي هستم که زبون مردمش چيزيه که من بلد نيستم و هيچ کس حرف منو نميفهمه! البته نميدونم چطور اين حرف رو ميزني.چون من تا حالا باهات حرف زدم فکر کنم ميفهميدم چي ميگي. بنابراين دو حالت وجود داره: يا من واقعا نفهميدم و فکر ميکنم که فهميدم يا اينکه اين حرفايي که ميگي رو اصلا تاحالا با من نزدي!!!
    و حالا نوبت پيشنهاد دوم در جهت بهينه سازي وبلاگت: فونت هاي متنت خيلي ريزن و پدر آدم در مياد تا بخونه! تازه فونتهاي لينکها و ... رم اگه درشت تر کني بهتره.

    ReplyDelete