زمستون، وقتي همه كس و همه چيز يخ زده از سرما…
وقتي از هيچ كس ، هيچ كاري بر نمي آد…
وقتي همه پالتوهاشونو حتا تا روي دماغشون بالا كشيدن تا نكنه يه وقت ، يه ذره از هواي سرد زمستون بره قاطي نفسشون…
و وقتي هيچ كس ، حتي يه ذره اميدي به اومدنش ، بهارو مي گم ، نداره…
تنها اونه كه به زحمت و سختي سرش رو از زير خاك يخ زده باغچه مي كشه بيرون و داد مي زنه :
آهاي…
منم…
من اومدم…
من زنده ام هنوز...
زندگي مي كنم…
باور كنين……
.
وقتي از هيچ كس ، هيچ كاري بر نمي آد…
وقتي همه پالتوهاشونو حتا تا روي دماغشون بالا كشيدن تا نكنه يه وقت ، يه ذره از هواي سرد زمستون بره قاطي نفسشون…
و وقتي هيچ كس ، حتي يه ذره اميدي به اومدنش ، بهارو مي گم ، نداره…
تنها اونه كه به زحمت و سختي سرش رو از زير خاك يخ زده باغچه مي كشه بيرون و داد مي زنه :
آهاي…
منم…
من اومدم…
من زنده ام هنوز...
زندگي مي كنم…
باور كنين……
.
اون وقته كه همه اون آدماي يخ بسته ، سرشونو برمي گردونن و در حاليكه به زور و زحمت پلكهاي خسته و خوابشونو باز مي كنن ، مي بينن در اومدنشو… و با ناباوري ، باور مي كنن كه وسط اين همه زمستون ميشه بازهم به اومدنش ، بهارو مي گم ، اميد داشت…
يخ هاشون آب ميشه آروم آروم و باز دوباره گرم ميشن…
...
يخ هاشون آب ميشه آروم آروم و باز دوباره گرم ميشن…
...
...
اون طرف تر… اما…
افتادن چند تا بنفشه…
مرده…
روي خاك گرم باغچه…
...
اون طرف تر… اما…
افتادن چند تا بنفشه…
مرده…
روي خاك گرم باغچه…
...
چهاردهم بهمن هشتادوهفت
بالاخره مياد ولي خب آدمها گاهي يادشون ميره که بهارمياد چه زمستون سختي باشه چه زمستون بي برف و سرما!
ReplyDelete