Sunday, February 8, 2009

لبخند یا اگر نویسنده جرات داشت

دلم می خواست ببوسمش قبل از آن که از ماشین پیاده شود.
چند قدمی که دور شد صدایش کردم :
"به نظر تو آدم باید هرچی ، هر حسی که تو دلش هست به آدم روبروش، به کسی که دوسش داره بگه؟ "
کمی مکث کرد، لبخندی زد و گفت: "خب... آره "
گفتم : "حتا اگه حرفی که می زنه واسه اون رابطه تبعات داشته باشه ، یا نمی دونم مثلن سوء تفاهم "
پرید وسط حرفم و گفت : " این حق اون آدمه که بدونه "
بعد به چشمهایم زل زد و منتظر بود تا حرفی بزنم.
دستم را به علامت خداحافظی کمی بالا آوردم ، لبخندی زدم و راه افتادم بی که گفته باشم.

2 comments:

  1. والله اين قضيه هنوزم براي من سواله!!! يعني فکر کنم نميشه يه حکم داد. به نظر من خيلي بستگي به آدم مقابل داره. شايد مصداق اين جمله معروف: هرچيزنبايد گفت هر راست نشايد گفت باشه(البته نميدونم درست گفتم يا نه!!!). ولي ميتونم بگم الان نظرم نسبت به موقعي که عقيده داشتم هرچي بخوام ميگم و کاري هم ندارم که مردم چي فکر کنن يه نمه تغييرکرده به اين سمت که خيلي از آدمها دچار مرض تفسير و تعبير هستن و از يه حرکت يا حرف تو هزاران تعبير ميکنن حتي شايد خود من هم اين طوري باشم بنابراين فکر کنم خيلي هم نميشه يلخي رفتار کرد!!! البته اي کاش اين طور نبود و آدم براي بيان احساساتش مجبور نبود انقدر فکر کنه!!! و اين بحث هم کلا بحث مفصليه که در اين مقال نمي گنجه!!

    ReplyDelete
  2. جز راست نباید گفت
    هر راست نشاید گفت

    ReplyDelete