یک هفته ای هست که آسمان شهر من ابری و بارانیست.
دیروز هم ابری بود، که آن مرد شیاد به شهر من آمد.
حرفهایش که تمام شد، دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد و به هزاران مردمی که برای شنیدنش در میدان بزرگ شهر جمع شده بودند با همان صدای کشدار همیشگی گفت: " دستهایتان را بلند کنید، دعا می کنیم. "
بعد رو به آسمان کرد و بلند فریاد کشید:
" ای خداوند عزیز جبار، حماقت این مردم را روزافزون بفرما "
و مردم شنیدند " ای خداوند عزیز جبار، باران رحمتت را بر ما نازل بگردان "
دیوارهای چند صدساله میدان بزرگ شهر از فریادهای آمین مردمان می لرزید.
البته اين که اين آقا هنوز روي پيش بيني ها براي شياديش حساب ميکنه جالبه!! چون پيش بيني هاي عوضي در مورد مسابقات کشتي و فوتبال خيلي براش بد شد! حالا فرض کن بعد اين دعا يه دفعه آسمون آفتابي ميشد و تا 1 ماه هم از بارون خبري نميشد!!
ReplyDelete